نویسنده: رسول سعادتمند




 

سیری در بیانات امام خمینی (ره)

ساده‌زیستی علی (علیه السلام) الگویی برای رهبران جامعه

اگر گذاشته بودند که در پناه حکومت اسلامی، اگر گذاشته بودند که در حکومت اسلامی و در پناه اسلام، حکومت تشکیل بشود و مردم در پناه حکومت اسلامی باشند، این همه گرفتاریهایی که از برای ماها الآن هم پیش آمده است، اینها هم- شاید- پیش نمی‌آمد. حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند بعد از آن خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و تا حالا هم فسادش باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی که به حکومت رسید در حال حکومتش زندگی‌اش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها، طلاب علوم دینیه، امثال این بقالها و این کاسبها، زندگی او پست‌تر بود. یک تکه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان، از قراری که گفته شده است، از بس خشک بود حضرت با دستشان نمی‌توانستند بشکنند، با زانو می‌شکستند آن نان را و با آب تناول می‌کردند. این حکومت اسلام بود. می‌فرمود که- به طوری که نقل شده است- من می‌ترسم که در یکی از حوالی مملکت من یک وقت یک گرسنه‌ای باشد، یک وقت باشد که گرسنه در کار باشد، چطور من بخوابم «سیر»، و رعیت من یک نفرشان- ولو در بعض از ارجای (1) مملکت- اینها گرسنه باشند. (2)

زندگی بسیار ساده و کم‌خوراکی

زندگی خود امیرالمؤمنین که معروف است همه می‌دانند. یک آدم متعارف نمی‌تواند آن‌طور زندگی کند. حتی اشکال کرده بودند که خوب، شما اگر زندگی‌ات این است، پس چرا همچو قوی هستید؟ در یک جایی می‌فرمایند که این درختهایی که در بیابان پیدا می‌شود هم چوبش محکمتر است، هم آتش قویتر است، برای اینکه آب کم خوردند. این طور نیست که هرکس زیاد خورد و چرب خورد و شیرین خورد، این یک آدم قوی‌ای بشود. بلکه شاید بسیاری از این غذاهای، خصوصاً این غذاهای غیرعادی، برای انسان، شاید سستی و ضعف و اینها هم می‌آورد. در هر صورت در زندگی‌اش وقتی که انسان می‌بیند، می‌بیند که یک پوستی بوده است- این طور نقل می‌کنند- که شبها این پوست را می‌انداختند و خودشان با حضرت فاطمه- سلام الله علیها- رویش می‌خوابیدند. و روزها همین پوست را علوفه رویش می‌ریختند برای شترشان. و در خوراک هم کسی نمی‌توانست آن‌طور زندگی بکند، هیچ‌کس. همچو زندگی و خودشان هم می‌فرمایند شماها نمی‌توانید؛ لکن در تقوا و در ورع با من اجتهاد کنید؛ با من موافقت کنید ... . (3)

مُهر کردن صندوقچه‌ی نان جو

روی زمین می‌نشستند. همین روی زمین می‌نشستند، همان روی زمین ناهارشان را می‌خوردند- آن هم آن ناهار! شما خیال کردید یک ناهاری درست می‌کردند، سفره می‌انداختند، یک بساطی بوده؟ همان آدمی که، همین حضرت امیری که، سلطنتش بیشتر از چند مقابل ایران بوده، سفره‌اش چی بوده؟ یک ظرفی بوده که توی آن نانهای جو بوده و سرش را هم مُهر می‌کرده که مبادا دخترش مثلاً یا پسرش ترحم کنند و توی این یک چیزی بریزند: یک چربی، یک روغنی که یک خرده نرم بشود. سرش را مهر می‌کرده که دست به آن نزنند. این نان خشک خوراک این امپراتور بوده که از مملکت ایران بیشتر تحت امپراتوری‌اش بوده. (4)

علی (علیه السلام)، خلیفه‌ای با یک پیراهن و کفش وصله‌دار

ما درباره حضرت امیر، جهات معنویش دست ما ازش کوتاه است. ما از آن جهات معنوی که در ایشان بوده است حتی یک جمله موافق با واقع نمی‌توانیم عرض کنیم، لکن بعض از جهات که مربوط به خود جهت مادی است و جهات اجتماعی است، آن را می‌شود گفت. شما ملاحظه کنید که یک نفر که خلیفه مسلمین است، زمامدار امور است، خلیفه است، این چه وضعی داشته است؟ در حالی که خلیفه است می‌خواهد نماز جمعه بخواند، لباس زیادی ندارد، می‌رود بالای منبر، آن لباس که دارد، حرکت می‌دهد- به حسب نقل- تا خشک بشود، دو تا لباس ندارد. یک کفشی را که خودش وصله می‌کرده است، کفاشی می‌کرده است، ازش می‌پرسند، حضرت می‌فرماید که این کفش به نظر شما چقدر ارزش دارد؟ می‌گویند هیچ. می‌گوید که «امارت بر شما هم، خلافت هم، در نظر من مثل این کفش و پایینتر از این کفش است، مگر اینکه اقامه عدالت کنم». شما کجا سراغ دارید که یک نفر خلیفه باشد و وضعش این طور باشد؟ (5)

پیراهن بهتر برای قنبر

در عهد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) طرز حکومت اصلاح شده و رویه و اسلوب حکومت صالح بود. آن حضرت با اینکه بر کشور پهناوری حکومت می‌کرد که ایران و مصر و حجاز و یمن از استانهای آن بود، طوری زندگی می‌کرد که یک طلبه‌ی فقیر هم نمی‌تواند زندگی کند.
به حسب نقل، وقتی که دو پیراهن خرید، یکی را که بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) داد؛ و پیراهن دیگر را که آستینش بلند بود برای خود برداشت و زیادی آستین را پاره کرد. پیراهن آستین پاره را بر تن کرد، در صورتی که بر کشور بزرگ و پرجمعیت و پردرآمدی فرمانروایی می‌کرد. (6)

علی (علیه السلام)، کارگری پرتلاش در خدمت مستمندان

دوم شخص اسلام، علی بن ابی‌طالب- سلام الله علیه- است. ایشان خودش یک. کارگر بوده؛ یعنی قنات حفر می‌کرده، می‌رفته است قنات می‌کنده است آب بیرون می‌آورده، لکن برای خودش نه، بعد از آنکه بیرون می‌آمده، وقف می‌کرده برای مستمندان، برای آنها. یک نفر کارگر بوده است که برای اعاشه خودش هم کار می‌کرده و در عین حالی که آن طور قنات‌ها را- چندن قنات از ایشان هست- کنده با دست خودش. و همان روز- به حسب نقل- همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او و به خلافت، وقتی بیعت تمام شد، همان روز بیل و کلنگ خودش را برداشت دنبال کار ... این، دو نفر شخص اول اسلام که کارشان باید سرمشق باشد برای همه ما، شما مقایسه کنید این احترامی که کارگر در اسلام به واسطه عمل این دو بزرگمرد (پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام)) تحقق پیدا کرده و این ارزشی که به شما داده است که خودش هم در عرض شما آمده است. (7)

همنشینی با فقرا و شدت با دشمنان

همین حضرت امیری که توی مسجد وقتی که می‌آمد با سایرین پهلوی هم می‌نشستند و صحبت می‌کردند وقتی رفته بود توی آن مزرعه آن رعیتی که آنجا بود یک غذایی داشت. حضرت فرمود: غذا داری؟ گفت: چیزی که لایق شما باشد ندارم. [حضرت] گفت: چیه؟ بیاور. پیه را آورد؛ کدو را با پیه سرخ کرده بود؛ و خیال می‌کرد حضرت امیر منزلش بساطی هست و حالا این کم است! در صورتی که حضرت امیر شاید در تمام عمرش هم یک همچه غذای دلچسبی شاید- شاید- نخورده بود! بیا؛ با هم نشستند: آن رعیت مزرعه، و این هم رئیس همه. با هم نشستند و خوردند. بعد هم پاشد حضرت، لب آن آبی که داشت عبور می‌کرد دستهایش را با شن شست و با مشتش آبش را خورد و شکر کرد.
همین آدمی که این است و همین آدمی که دور خانه‌ها می‌گردد و طعام تقسیم می‌کند، بدون اینکه بشناسندش، و وقتی که در خانه یک نفر می‌رود و بچه‌هایش گرسنه‌اند، یک مقدار نان به آنها می‌دهد، دهنشان می‌گذارد؛ و بعد هم برای اینکه بچه‌ها را دلجویی کند با آنها بازی می‌کند و صدایی مثل شتر می‌کند که بچه‌ها خوششان بیاید! همین آدم که رئیس قوم است و آن کار را دارد می‌کند؛ این طور ملایم، این طور رئوف، وقتی مقابل دشمن می‌ایستد، شمشیر را می‌کشد به فرق می‌زند، دو تا می‌کند! از این ور می‌زند دو تا می‌کند!
یهود «بنی قریظه»، که قیام نکرده بودند و از مفسدین بودند- این یهودیها از اول مفسد بودند- هفتصدتایشان را همین طور از دم شمشیر گذراند در یک روز هفتصدتایشان را کشت! بین خودشان دوستی، رفاقت، ملایمت، رحمت [بود] لکن وقتی در مقابل غیرواقع می‌شدند، آنجا شدت. در موقع خودش شدت، در موقع خودش رحمت. این وضع حکومت اسلام است. (8)

امام علی (علیه السلام)، مدافع راستین حقوق بشر

تا یک نقطه اتکای معنوی نباشد، بشر اصلاح شدنی نیست. اصلاح بشر، حفظ حقوق بشر نمی‌شود الّا اینکه نقطه اتکایش یک مبدأ معنوی باشد. و باز می‌بینیم که حکومتهایی که سرکار می‌آیند، آن حکومتی که سرکار آمده و نقطه اتکایش خداست چه جور رفتار کرده با بشر، و آن حکومتی که نقطه اتکایش خدا نیست و کاری به این حرفها ندارد چه جور معامله کرده با بشر. آن را می‌بینیم که در عین حالی که حکومت بر این همه ممالک دارد، شبها درِ خانه‌ها خودش پا می‌شود می‌رود می‌گردد و ضُعفا را بررسی و رسیدگی می‌کند و می‌گوید در یک قولش- سلام الله علیه- در قولش می‌فرماید که اینکه من می‌ترسم که در آن طرف مملکت، در نمی‌دانم یمامه، کجا، یک کسی گرسنه باشد. از این جهت خودش را گرسنه می‌دارد که مبادا خودش سیرتر باشد از این گرسنه‌ها. این اتکای به مبدأ غیبی است که این کار را می‌کند و الّا آن هم یک بشری است مثل همه. اتکای به مبدأ غیبی است که وادار می‌کند یک بشری را بر اینکه بگوید و این طور باشد که اگر که لشکرهای کذا آمدند، معاویه یا کی آمده است، و یک خلخالی را از پای یک ذِمیّه، از پای یک زن یهودی یا زن نصرانی ربوده، می‌فرماید اگر کسی بمیرد برای این قضیه، در تأسف این قضیه، حق دارد این. آن رعیت را می‌خواهد. این آدمی است بشردوست برای اینکه نقطه اتکا دارد. اتکایش به عالَمی است ماورای این عالم. همه‌اش خورد و خوراک نیست، همه‌اش زندگی حیوانی نیست، یک مطلب دیگری در کار است. آنهایی که این مبدأ را، این مبادیِ معنوی را به آن اتکا دارند، به آنها می‌شود اتکا کرد. می‌شود انسان مقدراتش را بدهد به آنها که آنها عمل کنند. وکیل کند آنها را. وزیر کند آنها را. - عرض می‌کنم که- رئیس جمهور کند آنها را. فریاد ما این است که ما یک همچو کاری می‌خواهیم بکنیم. (9)

آخرین افطار

آن شبی که شب فوت ایشان، ضربت خوردن ایشان هست، آن شب مهمان ام کلثوم، می‌گویند (10) بوده است؛ وقتی که برایش غذا می‌آورند، ایشان غذا برای افطارش می‌آورد، می‌بیند که نمک آورده و شیر؛ می‌گوید تو چه وقت دیدی من دو تا خورش داشته باشم؟ یکی‌اش را بردار. می‌گویند که رفته است نمک را بردارد؛ گفته است: به جان من شیر را بردار. با نمک دو لقمه دست برد و خورد. این حکومت ماست، حکومت اسلام است، حاکم اسلام است. (11)

پی‌نوشت‌ها:

1. جمع رجاء، اطراف.
2. سخنرانی به مناسبت برگزاری جشنهای 2500 ساله‌ی شاهنشاهی، نجف، 1350/4/1 (28 ربیع‌الثانی 1391)- صحیفه‌ی امام، ج2، ص 359- 360.
3. سخنرانی درباره‌ی تفاوت حکومت‌های مردمی و رژیمهای ضدخلقی، قم، 1358/3/30 (25 رجب 1399)- همان، ج8، ص 231- 232.
4. سخنرانی درباره‌ی اسلام، آیین حیات‌بخش جوامع بشری، پاریس، 1357/8/14 (4 ذی‌الحجه 1398)- همان، ج4، ص 326.
5. سخنرانی به مناسبت میلاد حضرت علی (علیه السلام)، تهران، 1366/12/12 (13 رجب 1408)- همان، ج20، ص 494.
6. ولایت فقیه، ص 45-46.
7. سخنرانی به مناسبت روز جهانی کارگر، تهران، 1361/2/11 (7 رجب 1402)- صحیفه‌ی امام، ج16، ص 238.
8. سخنرانی پیرامون تفاوتهای حکومت اسلامی با حکومتهای دیگر، 1358/2/20 (13 جمادی‌الثانی 1399)- همان، ج7، ص 233-234.
9. سخنرانی درباره‌ی حقوق بشر و ...، پاریس، 1357/8/17 (7 ذی‌الحجه 1398)- همان، ج4، ص 403- 404.
10. بحارالانوار، ج42، ص 226، ح 38.
11. سخنرانی درباره‌ی شیوه‌ی حکومت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ...، پاریس، 1357/8/8 (27 ذی‎القعده 1398)- همان، ج4، ص 221.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: قناعت و ساده‌زیستی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم